از «ندای آزادی» ارگان نشراتی (ساما)
ارسالی: آرمان
۲۳ جون ۲۰۲۳



نکاتی پیرامون نهاد ها و " قانون اساسی" استعماری
(۳)

اهداف و جهت گیری قانون اساسی رژیم:
اساسی ‌ترین هدفی که رژیم از مجموعۀ تقلا های خود و در رأس آن، "قانون اساسی" دنبال می کند، حقانیت بخشیدن کودتای هفت ثور و "مرحلۀ تکاملی" آن، شش جدی است.
در این قانون نوشته اند که:
"تحولات انقلابی و مترقی که در طی سال های آخر در کشور ما صورت گرفته، شرایط مساعد را جهت نیل به اهداف عالی، شگوفائی وطن و خوشبختی مردم فراهم ساخت و... ". ماشاء الله!
ضرورت به تفسیر ندارد که منظور رژیم از "تحولات انقلابی و مترقی "که" شرایط مساعد را جهت نیل به اهداف عالی" فراهم ساخته است، همان فاجعۀ کودتای هفت ثور و مرحلۀ تکاملی آن- تجاوز عریان و گستاخانۀ ارتش امپریالیسم روسی- در شش جدی به کشور ماست.
این که رژیم جرأت نمی کند از کودتای هفت ثور و مرحلۀ تکاملی آن به اسم یاد کند، ضرورت سازش با فئودالیسم ناراضی است که در مقاومت برونمرزی سازمان یافته است، تا پیوستن این یاران قدیمی را به اردوی روسیه دچار اشکال نسازد.
رژیم مزدور به استشاره و کارگردانی ارباب غارتگر خود تلاش می‌ ورزد تا از یک طرف فاجعۀ ده ساله را گامی در جهت "شکوفائی وطن و خوش بختی مردم" جلوه دهد، و از طرف دیگر تجاوز ارتش غارتگر روسیه را کمک انترناسیونالیستی، برای ازدیاد "خوش بختی" های مردم معرفی نماید، تا از این طریق بتواند هم سند(؟) برائت از محکمۀ تاریخ کمائی کند و هم دست باز تری برای جنایات بعدی داشته باشد.
علاوه بر آن، منظور رژیم از بازی این چنین مضحک، پیدا کردن راه حل عملی سازش با فئودالیسم است، تا بتواند در معرکۀ جنگ سرتاسری از تنهائی براید- البته وقتی که از فئودالیسم کهنه کار و سازش طلبی‌ های آن با رژیم و عکس آن یاد می‌ کنیم، منظور ما نه فقط فئودالیسم سازمان یافته و وابسته به غرب، که مستبدین محلی هم است که بنا به خصلت تاریخ زدگی و بی کفایتی مفرط، بازاری در غرب پیدا نتوانستند. امتیاز بنیادی که رژیم بر رغم سرخ نمائی های اولیۀ خود، برای این دسته از مالکان فئودال در قانون اساسی قید می نماید، چنین است:
مادۀ (۳۰): "استملاک طبق قانون، تنها به مقصد تأمین منافع عامه در بدل عوض عادلانه و قبلی صورت می گیرد". و یا:
مادۀ (۲۳): "دولت حق مالکیت دهقانان و سائر زمینداران را بر زمین مطابق قانون تضمین می نماید."
با یک نگرش سطحی و اجمالی درمی ‌یابیم، که برای رژیم کودتا، استحکام بخشیدن بنیاد های سیاسی- اجتماعی استعمار اولویت بیشتری کمائی کرده است؛ چه ذوب شدن فرآورده های صنعتی روسی و تبدیل ساختن کشاورزی کشور به مزرعۀ مواد خام مورد نیاز مؤسسات غول پیکر و تولیدی امپریالیسم روس که در آغاز کودتا، عمده و اساسی می نمود، اکنون به پهلوی دیگری افتیده است که مزرعه را با مالک باید تصاحب نمود و شرایط کلی سیاسی- اجتماعی را برای بقاء دیرپای استعمار مهیا کرد و.... سومین هدف، جلب اعتماد بین‌المللی و گستردن دام اغواگری‌ها در بیرون و درون کشور است.
رژیم مزدور، همانکه در درون جامعه و مردم ما کاملاً تجرید شده و تمامی طبقات و اقشار ملی جامعه علیه آن به پاخاسته اند، در سطح بین‌ المللی نیز در وضع مشابهی قرار دارد و از مجموعۀ مجامع بین ‌المللی به دور است؛ بیش از٪۸۰ دولت‌های جهان آن را به رسمیت نمی‌ شناسد، از عضویت در سازمان کشور های اسلامی اخراج گشته و در کنفرانس کشور های غیرمنسلک کاملاً تجرید شده است؛ و جز تأیید روسیه و اقمارش هیچ پشتوانه و مؤید دیگری ندارد. این وضع نابسامان، رژیم را بر آن واداشته است تا در پوشش تبلیغات وسیع اوضاع را به نفع خود تغییر بدهد، و برای این منظور ناگزیر از شگرد های خنده آوری است، که با پیشینۀ تاریخی آن سازگار نیست. رژیم حاضر است تا نام متناقض با ماهیت خود را هم تغییر بدهد؛ و به اسلام پناهی به عاریت گرفته شده از ارتجاع داخلی پناه می برد و از "پیروی از اساسات دین مبین اسلام، حفظ و غنای مواریث نهضت مشروطیت" که در تناقض با آن قرار دارد، باد به گلو می‌اندازد و "جمهوری دموکراتیک افغانستان؟" را به "جمهوری افغانستان" عوض می نماید تا اگر بتواند قناعت مخالفان متعصب را با تضادی که ارتجاع برآشفتۀ داخلی با دموکراسی و آزادی دارد، فراهم نماید. البته این ذهنیت نیز وجود دارد که روس‌ ها و رژیم خلقی- پرچمی به نام "دموکراسی" آن قدر جنایت آفریدند که اکنون ذهنیت عامیانه، "دموکراسی" و "انقلاب" را توحش و ویرانگری معنی می‌ کنند و "دین افغانستان، دین مقدس اسلام است". پس از به خاک و خون کشیدن مسلمانان کشور بیشرمانه، اعلام می نمایند: "قدرت دولتی در جمهوری دموکراتیک افغانستان به مردم تعلق دارد"، اما اگر مردم نخواهند که قوای بیگانه بر تمامیت ارضی شان تجاوز کند، غلط می‌ کنند!. کشور شورا ها(؟!) می‌ تواند در افغانستان حکومت کند!. مردم وظیفه دارند، تا از لشکرکشی روس‌ ها تشکر کنند!. ولی حق ندارند علیه آن بجنگند. اگر چنین شد، به اشرار مبدل می‌ شوند؟
"افغانستان کشور غیرمنسلک بوده و در پیمان‌ های نظامی شامل نمی شود و تأسیس پایگاه های نظامی خارجی را در قلمرو خود اجازه نمی دهد". بیشرمانه تر از این یاوه گوئی ها چه می تواند باشد. "افغانستان کشور غیرمنسلک است"؛ ولی توسط روس‌ ها در عمل و نظر هدایت، اداره و کنترول می شود. "در پیمان ‌های نظامی شامل نمی شود"؛ ولی پیمان نظامی ورشو مجاز است تا افغانستان را به زور اشغال کند و آن را در خود منحل بسازد! رژیم مزدوری را از آن طرف دریای آمو به آن صادر کند، و بعد هم "قانون اساسی" برای مستعمره ساختن دائم و کامل آن تدوین نماید.
و در اخیر اعتراف صریح رژیم را مشاهده می‌ کنیم که "پایگاه های نظامی را در قلمرو خود اجازه نمی‌دهد"؛ ولی پکت ورشو می تواند به زور وارد قلمرو او شود و آنی که زور دارد، حق نیز از آن اوست(!؟!) و می توان ده ها اهداف تاکتیکی و فوری دیگری را در پهلوی این اهداف ستراتژیک عنوان کرد.
بدین ترتیب مشاهده می‌ کنیم که رژیم با ارائۀ طرح ‌های اغواگر که مطابقت کامل با مضمون و محتوای طبقاتی ‌اش و اهداف ستراتژیک ارباب آن دارد، می کوشد، تا از یک طرف در بُعد داخلی، از طریق اغواگری و فریبکاری پایه و نفوذ اجتماعی جست و جو کند و فئودالیسم را مانند همیشه با خود شریک جرم بسازد؛ و از طرف دیگر، در بُعد خارجی، از طریق دادن امتیازات برای رقبای خود و ارباب خود، آبروی از دست رفته را کمائی کند.
"قانون اساسی" رژیم مزدور که به خاطر دستیابی به مصالحۀ استعماری- ارتجاعی تدوین و توشیح گردیده است، برای آن که امتیاز به قدرت ‌های بیگانه و ضمانتی به سرمایه گذاری‌ های آنان داده باشد، اعلام می کند: "دولت به منظور رشد اقتصاد ملی، سرمایه گذاری خارجی را در جمهوری دموکراتیک افغانستان اجازه داده و طبق قانون تنظیم می نماید". ولی نمی گوید که دولت جرأت ندارد تا "قوای دوست؟!" غارتگر را از چور و چپاول و غارت دارائی‌ های ملی افغانستان منع نماید. چه در آن صورت مناسبات، روحیه و اخلاق جهان وطنی روسی خراب می شود و دولت نمی‌ تواند مسؤولیت و عواقب این خرابی را به دوش بکشد. چه تاریخ شاهد است که خرس روسی به چوچه کُشی عادت دارد و نشود توشیح گر "قانون اساسی" را به دنبال "تزارمل" و اسلاف آن بفرستد.
هدف دیگری که رژیم از این بازی مضحک دنبال می کند، قانونیت بخشیدن به استعمار و حاکمیت رژیم و جست و جوی آبروی از دست رفتۀ ارباب غارتگر خود است.
فشار اذهان جهانی بر تجاوز امپریالیسم روسی در افغانستان و عدم قانونیت و مشروعیت رژیم دست نشاندۀ آن در کشور، تا کنون یکی از پاشنۀ آشیل‌ های خطرناک رژیم و ارتش غارتگر روسیه بوده است؛ و اکنون امپریالیسم روسی مذبوحانه در تلاش برامده تا خاک به چشم جهانیان و مردم افغانستان بپاشد، و با سرهمبندی معاملات، توافق و تبانی‌ ها، هر طوری شده، رژیم کابل را در سطح جهانی به رسمیت بشناساند؛ و با داشتن چنین برگه ای، در آینده دست خود را بیشتر از پیش در کشتار خلق ما باز نگه دارد، تا در تجاوزات بعدی دارای چنین ضعفی نباشد.
و سرانجام رژیم تلاش می ‌ورزد تا داعیۀ کاذب عنوان شده از جانب ارتجاع خیره سر، مقاومت را که جنگ در افغانستان صرفاً برای اسلام است، نه برای وطن و آزادی؛ و جهاد، جهادی است اسلامی، از دست آنان برباید؛ و با قبول کاذبانۀ دین اسلام، به عنوان دین افغانستان و تنظیم مجموعۀ قوانین و مقررات اجتماعی بر پایۀ اساسات اصول اساسی اسلامی ــ که این نیز دروغی بیش نیست ــ ایجاد پوهنتون اسلامی(؟)، حزب اسلامی(؟) و... می‌ خواهد به یک نیرنگ "به اصطلاح" اپوزسیون ارتجاعی خود را از میدان، بدر کند. که در این رابطه موفقیت‌ های نسبی نیز کمائی کرده است. اما آنچه از دید علمی و انقلابی نمی تواند پوشیده باشد، استعمار به هر رنگی که آرایش نماید، باز همان استعمار است. سرخ نمائی کاذب دیروزی با اسلام نمائی های امروزی در اساس خود دارای هیچ تفاوتی نیست. هر دو بر معتقدات، وطن و آزادی ما مهر اسارت می زند؛ و نمی تواند برای خلق ما آزادی به ارمغان بیاورد. مردم افغانستان، آزادی کامل شان را بدون هیچ گونه تردیدی سرانجام به چنگ خواهند آورده و مجموعۀ تقلا های رژیم را با خود آن یک جا نابود خواهند کرد.
از آنچه گفته آمدیم، می شود چنین نتیجه گرفت که اهداف و جهت گیری قانون اساسی رژیم، با خصلت و ماهیت آن دارای تطابق کامل است؛ و هدف اساسی رژیم استحکام بخشیدن به پایه های لرزان استعمار روسی در افغانستان، قانونیت بخشیدن آن، مشروعیت بخشیدن برای خود رژیم و مهیا کردن زمینۀ سازش با فئودالیسم افغانستان، غرض سرکوب، غارت و چپاول بیش از پیش خلق ما، می باشد.
آنچه به عنوان خاتمۀ بحث باید به یادآوری گرفت اینست که: نه قانون اساسی استعماری، نه "آشتی ملی" رژیم و نه هم توافقات ژنو، هیچکدام به خواست‌ های بحق مردم ما پاسخ نمی دهد و بهای خونهای ریخته شدۀ شهدای ما نیست، و اوضاع جامعه را بهبود نمی ‌بخشد، بلکه اوضاع کاملاً در جهت رشد و وخیم شدن خود حرکت می‌ کند. رژیم کودتا و استعمار روسی، همان رژیم و استعماری است که پس از کودتای هفت ثور و ۶ جدی به میان آمد و خلق ما علیه آن به پا برخاست، و مقاومت دلیرانۀ خلق ما برای آزادی به طوفانی‌ ترین قلۀ خود رسیده است و هنوز تا به سر منزل آزادی رسیدن فاصله های زیادی وجود دارد. نه آن طرف دریای آمو رفتن ارتش اشغالگر، نه "لویه جرگه"، نه "قانون اساسی" و ... هیچ یک نمی ‌تواند با حاکمیت رژیم ‌های وابسته و مزدور، ابتدائی ترین خواست اساسی خلق ما را بر آورده سازد! زیرا اساسی ترین و ابتدائی ترین هدف مردم ما بر انداختن سیستم استعماری امپریالیسم روسی با تمام دم و دستگاه آن از افغانستان و بنیاد کردن کشور آزاد، مستقل و متکی به خود است. آنچه به عنوان غوغا های امپریالیستی در تحت عناوین گوناگون از جانب رژیم عنوان شده است، کلاً در راستای هدف گیری استعمار و به انقیاد کشیدن کامل کشور ما قرار دارد، و به هیچ صورتی نمی ‌تواند، قانونیت و مشروعیت داشته باشد
خلق افغانستان در طی ده سال گذشته از آزمون ‌های بزرگی موفق بدر آمده است و یقیناً از آزمون جدیدی که در پیش پای آن قرار گرفته، نیز موفق بدر خواهد شد.
مردم، آزادی می ‌خواهند و می دانند که این آزادی، فقط توسط مبارزه، کار و پیکار شان به وجود خواهد آمد. آنها در تجربه دریافته اند که آزادی هدیه نمی ‌گردد؛ بناءً از اساس با صلح غیرعادلانه، آشتی جوئی های استعماری، قانون سازی‌ های استعماری، در تضاد آشتی ناپذیر قرار دارند. روزی که مردم افغانستان دور از فضای جبر و زور، و فارغ از نظارت و حاکمیت بیگانه، به دور هم با معیار جدیدی (نه ارتجاعی و کهنه) جمع شوند؛ و اصول اساسی زندگی اجتماعی را در سرزمین نیاکان شان با آگاهی و ارادۀ آزاد پی بریزند، دور نخواهد بود. تا آن روز به پیش.

برگرفته از: شمارۀ هفدهم، سال هشتم، دورۀ سوم (جوزای ۱۳۶۷ش/ می ۱۹۸۸م) نشریۀ "ندای آزادی" ارگان نشراتی"سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) "